روایت الیاس خلیلی از وداع با جابر معافی : صبح یک شنبه بود كه خبر ناگواري رو شنيدم يكي از دوستان رسانه اي زنگ زد كه الياس مي دوني حال جابر معافي بده،تعجب كردم گفتم كه چرا، چي شده جابر كه حالش خوب بود؟
همكار رسانه ايم كه بغضي در گلو داشت گفت ،جابر داره با مرگ دست و پنجه نرم مي كنه و بيمارستان حكمت بردنش، خبري ديگه از احوالش ندارم و..........
به سرعت بيمارستان رفتم انبوهي از جمعيت در محوطه بيمارستان منتظر بودن ،منتظر يك اتفاق ،منتظر يك حادثه و يا يك شادي و سلامتي جابر،همكاران رسانه اي مسئولين خانه مطبوعات ،بچه هاي انجمن رسانه هاي مجازي ،معاون سياسي ،مهدي عبوري و فرماندار ساري هم به جمع ما آمده بودند خبر تكان دهندي اي رو كه نبايد مي شنيدم رو شنيدم كوهي از غم جمعيت رو فرا گرفت ،تمام بدنم سست شد و يخ كرد،عقربه هاي فشار سنج هم ديگر كار ساز نبود فشارسنج ها دروغ مي گفتند،در گرماي آخرين روز تابستان گريه هاي دوستان و اقوام جابر سيل خوروشان را ه انداخت . دلها پركشيد و نفسها در سينه حبس شد،جابر معافي دوست و همكار عزيزم در اثر عارضه قلبي جان به جان آفرين تسليم كرد.
آره درست بود جابر از كنار ما رفت ،اين اتفاق همه رسانه ها رو در شوك فرو برد ، همه بي كلام در يك غم و اندوه سنگين به سر مي بردند با كسي حرف نمي زدند و نمي دانستند چگونه اين حادثه تلخ و دلخراش را باور كنند.
روح الله معافي، رمداني،هادي ابراهيمي، قرباني، برمكي،دهقان،مهدي روحي ،سيد موسوي ،مهدوي،عباسي،و چند نفر از خانواده مرحوم جابر معافي براي رتق و فتق امور در تكاپو بودند.
خانومهاي خبرنگار با خانوم جابر ابراز همدردي مي كردند مادر ،پدر ،خواهران و برادر جابر و جاويد عباسي رو نمي شد كنترل كرد با ناله درد دلهاشون رو با ازدست رفتشون مرحوم جابرمعافي مي گفتن ،باهاش حرف مي زدند و گاهي از حال مي رفتند.
هادي ابراهيمي با دادستاني و پزشكي قانوني هماهنگي هاي لازم رو انجام داد تا كار ترخين مرحوم زودتر انجام بشه دكتر عباسي مديركل پزشكي قانوني شخصا براي اجراي مراحل كار قانوني به بيمارستان اومد ،مهدي عبوري به مسئولين شهرداري دستور داد تا اتوبوس و ديگر نيازهاي برنامه تدفين رو در اختيار ما بگذارند و به من گفت هماهنگ كن اگر در آرامگاه شهر ساري بخوان دفن كنند كارهاي مربوطه رو شخصا انجام بدم.
حاج آقا ابراهيمي مديركل ارشاد و همكارانش هم امدن و يكسري كارهاي مراسم رو هماهنگ كردند،لحظات ناراحتي در گذر بود همه دوستان و اقوام جابر دوست داشتن براي آخرين بار ببيننش ولي نمي شد يعني مقدور نبود جمعيت براي ديدن جابر هر لحظه بيشتر مي شد و تردد افراد غوغايي به پا كرد ،خيابان پر تردد زير بار ترافيك رفت و هر لحظه غم از دست دادن جابر فضاي تلخ محوطه را سنگين تر مي كرد.
مئسولين ديگه متوجه اين ضايعه تلخ شدند زنگها به صدا در آمد ، بچه هاي رسانه تلفنهاي مسئولين رو پاسخ مي دادند و از رفتن دوست و برادر خوبشون مي گفتن انصافا چقدر طرفدار داشت جابر ،خدا رحمتش كنه آخه دور از تنش و امورات دنيايي بود.
عباس رمداني حالش بد شد رفت مغازه يكي از دوستاش تا كمي تجديد قوا كنه . من مي دونستم كه حاج عباس خيلي حالش بده رفتم كه كمكش كنم با ناراحتي گفت خوبم،سرهنگ قاسمي و دكتر خورشيدي به جمع ما ملحق شدند،دكتر يوسف نژاد و علي بابايي كارنامي زنگ زدند كه در ماموريت هستند و برنامه ها ي روزهاي آينده رو جويا شدند،معاون عمراني مهندس هاشمي و،عباس رجبي،گراميان،عباسي مديركل تعزيرات،فلاح معاون معدني سازمان صنايع و حاجي خنجري تلفني تسليت گفتند.
همكاران عكاس به ثبت لحظه ها ي فراق مي پرداختن ،آمبولانس وارد بيمارستان شد تا براي انتقال جابر به غسالخونه ساري حركت كنه دل تو دلهاي بچه ها و خانواده نبود همسرش مدام مي گفت كه بي جابر شديم چقدر در كارش دقت داشت تا خبر چند ثانيه زودتر رو خروجي بره،جاويد عباسي كنار سردخونه از گريه كردن زياد از حال رفته بود ،همديگه رو در آغوش گرفتيم و تا تونستيم گريه كرديم ،حسين برزگر كنار باغچه تنها خلوت كرد و به سر و صورت خودش مي زد و زير لب زمزمه مي كرد
دوست خوبم حامي يك خاطره از جابر تعريف كرد از قول همسر جابر كه قبل از فوتش جابر خوابي ديد و اين خواب نويد يك اتفاق خوب رو براي حامي داد.
صادق پاك نيا و خواهرش هم براي از دست دادن دوست خوبشون گريه مي كردند ،خانوم فلاحي و الناز پاك نيا رو به سمت سرد خونه بيمارستان صدا كردم و گفتم كه كمك كنند مهر انگيز عباسي همسر جابر بتونه با شوهرش وداع كنه خواهر مهر انگيز هم فرياد مي كشيد فراق جابر رو به گوش همه مي رسوند
و اينكه خدايا پروردگارا...........
چه مصيبتي چه اتفاق تلخي تحملش خيلي سخته كه روز قبل با جابر حرف زدي و صحبت كردي و فرداش شاهد باشي و ببيني كه دوستت سفر كرد و براي ديدن معبود هموني كه وعده داد تا روزي به پيشم بر خواهيد گشت رفت و همه دوستان و آشنايان و خانواده رو در غم از دست دادنش فرو برد.
و چه سخته از همسرش بشنوي كه بچه هاي جابر منتظرش هستند و سوال مي كنند كه مامان جون بابام نفس مي كشه ،حالش خوب شد بيارينش خونه و تصور اين كه مادر در اين اوضاع و احوال سخت بايد چه جوابي به دلبندانش بده،ازجاويد عباسي كه رو به آسمون فرياد مي زنه كه بي سرپرست شديم و براي ديدن جابر لحظه ها رو مي شماره تا شايد دوباره به دنياي مادي برگرده،از خواهراش مي شنوي كه برادر كوچكشان چرا و با چه دليلي در اين سن كم از دنيا رفته ......و واي... واي ....بر دل مادر كه چه بر آنها گذشت و چگونه دست به آسمان منتظر سلامتي جابر بودند،خواهر زاده ها و برادر زاده ها و همه اهالي رسانه و دوستان جابر و اهالي محله نيز با خود زمزمه هاي عاشقانه داشتند و از خداي جابر مي خواستند كه او را با خوبان محشور كند.
جابر ديگر ميان ما نيست و سفر كرد ياد و خاطرهاي جابر براي من ماندگار شد ،جابر در سخت ترين شرايط به وظيفه خود عمل مي كرد و در بحراني ترين شرايط براي كار درست گام بر مي داشت،جابر براي توسعه و رشد شهرمان ساري و استان مازندران از هيچ كوششي دريغ نكرد و شبانه روز براي اطلاع رساني تلاش بي وقفه مي نمود،جابر در اطلاع رساني و مديريت اخبار نفر اول مازندران و نفر اول خبرگزاري فارس در كشور بود.
او امروز ميان ما نيست ولي درسهايي از رفتار و منش و كردار او به جا مانده است تا چراغ راه آينده ما باشد و بی تردید در دنیا حوادث تلخ و رنج آوری وجود دارد که هر یک به نوبه خود می تواند بار سنگینی از مصیبت را بر دوش آدمی نهاده و آینه ی دلش را از طوفان غم و غصه غبار آلود نماید در این میان آنچه از هر حادثه ای برای انسان ، تلخ تر و غم انگيز تر است، حادثه ای انکار ناپذیر مرگ است
مرگ بگونه ای است که با آن کام وجود بازماندگان تلخ و خاطرشان آزرده می شود، چرا که آنها به اندازه ای به عزیز خود دل بسته اند که جدایی از او برایشان امری است غیر منتظره، که پذیرش آن به سختی در صفحه ی ذهنشان نقش خواهد بست.
از خداوند مهربان براي خانواد اش صبر و براي آن سفر كرده علو درجات را خواستاريم.
روحش شاد و يادش گرامي باد